🚩 شواهدی قوی وجود دارد که در یک سیستم بیولوژیک شبیه ما، #آگاهی بر یک پایهی متشکّل از کالبدشناسی (آناتومی)، شیمی و میدانهای الکتریکی گسترش مییابد.
اما سیستمهای کامپیوتری برای مشارکت و حمایت از فرآیندهای شناختی ما «برنامهنویسی» میشوند و دادههای ورودی براساس توانمندی ما در فهم معنای اطلاعات مختلف، سازماندهی میشوند.
ما این دادهها را با استفاده از لگاریتمها و فرمولهای منطقی و ریاضیاتی و علمی پردازش میکنیم؛ لگاریتمها و فرمولهایی که برای توصیف درک شناختی ما از جهان بیرون و درون، توسعه داده شدهاند.
🚩 عوامل مختلفی، توانایی خلق سیستمهایی با #آگاهی_مصنوعی – که قابل مقایسه و سازگار با آگاهی بیولوژیکی ما باشد – را محدود میسازد؛ مثلاً:
1⃣ سیستم ادراک حسّی ما، اطلاعات را با استفاده از مودالیتههای حسّی بیولوژیکی در انسان، یکپارچه میسازد. در نتیجه سیستمهای #هوش_مصنوعی را وا میداریم با ما در محدودیتهای این مودالیتههای حسّی شریک شوند.
2⃣ در حال حاضر تعامل با این سیستمها، مقیّد به ظرفیتهای حرکتی و ادراکی ماست.
3⃣ سیستمهای کامپیوتری از طریق سوئیچکردنهای الکترونیکی، قدرتهای الکتریکی، و بر پایه تراشهها کار میکنند؛ یعنی کاملاً متفاوت از شیوههای چارچوب سهگانه بیولوژی آناتومی و الکتروفیزیولوژیک و شیمی.
4⃣ سیستمهای کامپیوتری با استفاده از سطوح بسیار پیچیده و سنگین پردازش موازی اطلاعات کار میکنند.
5⃣ سیستمهای کامپیوتری با بکارگیری منطقهای ریاضیاتی، برنامهنویسی میشوند. ولی مشخّص نیست که سیستمهای پردازش بیولوژیک انسانی، بر هیچ شکلی از گونههای منطقی استوار باشد.
🚩 یکی از اعتراضات مهم که امثال جان سرل بر مدلهای محاسباتی و رایج در تولید سیستمهای هوش مصنوعی داشتند، این بود که نوروفیزیولوژی و بیوشیمی را نادیده میگیرند و صرفاً بر فرآیندهای پردازش اطلاعات تمرکز میکنند.
🚩 هرچند همانطور که پگل و کریستین (2017) توضیح دادهاند، سیستمهای هوش مصنوعی در توسعههای اخیر، جایگزینی معدنی از اجزای بیولوژیک آگاهی، شبکههای مصنوعی عصبی بجای نورونهای سلولی، قدرت الکتریکی بجای نوروشیمیایی، و منطق فازی منعطف بجای دستورالعملهای برنامهنویسی براساس پروتئین و DNA را بکار میگیرند.
آیا میتوان منتظر چشمانداز جدیدی از تولید #آگاهی_ماشین بود؟